علی حقیقتی بر گونه اساطیر...(2)
در شورایی که عمر درست کرد، و آن شورای عجیب رندانه، به ریاست عبدالرحمن بن عوف (که به نظر عمر، مثلاً بزرگترین شخصیت از اصحاب است) و روشن است که چه خبر و چه اوضاعی است، تمام هستی و سرنوشت علی و خاندانش مطرح است، برای یک «بله»، در برابر چه؟ در برابر این قید که عبدالرحمن میگوید (دست میگذارد روی دست علی) که من با تو به عنوان خلیفه رسولالله بیعت میکنم، مشروط بر این که براساس کتاب خداو سنت پیغمبر و روش شیخین (ابوبکر و عمر) رفتار کنی.
جواب چقدر دقیق، چقدر قاطع، و چقدر متواضعانه، و چقدر پاک میگوید: براساس کتاب خدا و سنت پیغمبر، تا آنجا که بتوانم «آری». امّا براساس روش شیخین، من از خود رویهای دارم. «نه». و علی با چنان ساختمان سیاسی که بنا کردند و در آن شورا کاملاً به چشم میخورد، میداند که این جمله که «من از سنت ابوبکر و عمر تبعیت نمیکنم و از خودم رویهای دارم» به چه قیمت تمام میشود.
بسیار روشن است، هم عبدالرحمن، و هم علی، کاملاً به اوضاع آشنا بودند و از همه جریانات آگاهی داشتند. ضمناٌعلی همه اعضای شورا، از عثمان و طلحه و زبیر و سعد بن وقاص را میشناسد، و میداند که چه خبر است، و چه درست کردند، و اصلاً میداند که چرا این جمله، و این قید را گذاشتهاند، برای این که آنها هم علی را میشناسند که سخنش به لکه چنین دروغ به ظاهر ناچیز و بیارزشی که در سیاست، حتی برای روشنفکران و انساندوستان مجاز است، آلوده نمیشود.
در داستان بعد، که داستان معاویه میباشد، خلیفه (علی) بر اوضاع مسلط نیست. در مدینه هنوزوضع ناآرام است. قویترین شخصیتهای سیاسی، با حکومت مخالفاند. و از طرفی شام در دست معاویه است و شامیها جز معاویه و ابوسفیان کسی را نمیشناسند. در چنین موقعیت پیچیدهای، یک سیاستمدار متوسط هم میداند که اوّل باید وضع داخل را آرام کند، قدرت را در دست بگیرد، دشمن خطرناک داخلی را فریب بدهد تاییدش کند، و بعد چنان که همه خلفای بعد میکردند، در فرصت مناسبی، وقتی خوب بر اوضاع مسلط شد، دشمن را از بین ببرد. امّا علی، یک لحظه هم صبر نمیکند و یک لحظه حکومت معاویه را تحمل نمیکند و کاملاً آگاه است که مخالفت با معاویه، و عزل او، به قیمت جنگ و به قیمت نابودی حکومت خود و فرزندانش تمام میشود و خود و خانوادهاش در تاریخ، و در تاریخ اسلام، قربانی خواهند شد و حکومت به دست بنیامیه و بنیعباس خواهد افتاد. بیتردید اگر به علم امامت هم نباشد، لااقل چون مردی است که از ده سالگی در آغوش سیاست و مبارزه و کشاکشها بوده و از اوضاع و احوال دشمن و تشکیلات و جناحها، کاملاً باخبر است، مسلماً به علم سیاست خواهد دانست که این عمل به چه قیمت تمام میشود. ولی شکست را میپذیرد تا یک عمل ناحق نکرده باشد.
چرا؟ به خاطر این که علی «امام» است. امام، اعم از رهبر سیاسی است، اعم از نگهبان و سرپرست جامعه است، اعم از قهرمان، یا پیشوای ابرمردی است که جامعه خویش را در زمان خود به طرفی میراند، امارت، سرپرستی، زعامت و حتی رهبری میکند، بلکه «امام» عبارت از یک موجود انسانی است که وجودش، روح و اخلاقش، شیوه زندگیاش، به انسانها نشان میدهد که چگونه باید بود، و چگونه باید زیست. این نقش را که به طور مداوم در طول تاریخ، پیشوایان و قهرمانان، و حتی ربالنوعهای موهوم اساطیری، از نظر تربیتی، بر افراد انسانی داشتند، امام دارا است.
وی تجسم عینی ارزشهای اعتقادی و تحقق انسانی مفاهیم فکری و نمونه محسوس و مرئی حقایقی است که یک مکتب بدانها میخواند و میکوشد تا انسانها را با آنها بپرورد. در وجود وی، یک ایدئولوژی، عینیت و واقعیت و تجسم واقعی دارد، یعنی در او ارزشها و ایدهها و نیکیها و مسئولیتها، گوشته و پوست و خون شدهاند و زندگی میکنند، این است معنی «من کتاب ناطقم.»
بنابراین، «امام» کسی است که با بودن خودش، با اندیشیدن و گفتن خودش و با شکل زندگی کردن خودش، به انسانها نشان میدهد که تا اینجا میتوانید بشوید و بیایید، و تا این مرحله میتوانید ارتقا پیدا کنید و از این صراط و مسیر باید حرکت کنید و بدینگونه باید خویش را بسازید و بپرورید و حیات و حرکت خودتان را با این علائم و این نمادها جهتگیری کنید.
بنابراین، «امام» کسی است که نه تنها در یکی از ابعاد سیاسی و اقتصادی، روابط اجتماعی، و یا حتی در یک زمان محدود انسانها را رهبری میکند، (که به این معنی یک رهبر است و خلیفه و امیر هم هست و این محدود به عصر حیات خودش است) بلکه انسان را در همه ابعاد گوناگون انسانی خودش نمونه میدهد. (و به این معنی است که امام همیشه و در همه جا حاضر شاهد است و زنده جاوید.)
بنابراین، «امام» انسانی است که هست، از آن گونه انسانهایی که باید باشد، اما نیست. این است که (اززبان علی) من نه رهبر شما هستم، برای این که رهبر شما نباید شکست بخورد، اما نمونه نباید بلغزد، نباید کوچکترین ضعف در زندگیاش داشته باشد، نباید کوچکترین نقص و آلودگی در هیچ یک از فضائل و احساسات و اندیشهها و اعمالش داشته باشد.
ادامه دارد...
معلم شهید دکتر علی شریعتی