پیش نوشت: تمامی مطالب ذیل پندار و نظر و استنباط شخصی من می باشد. امیدوارم که برای دوستان مخالف و موافق افاده معنی نماید...
"ضرب" ، "تنبیه" یا "جدایی"؟
اگر این «تنبیه» محدود و مشروط را با سایر احکام اجتماعی قرآن نظیر قصاص و ارث و ازدواج و اسرای جنگی و غیره که نوع نگاه خاص شارع به آنها مدلول تاریخی بودن قرآن است، مقایسه کنیم و با نگاهی اجتماعی به آنها بازهم این احکام بسیار مترقی،پیشرو و انقلابی هستند به نسبت جامعه عرب جاهلی و حتی در پاره ای موارد از جوامع و تمدن های هم عصر نزول قرآن. چه اگر عرب جاهلی در خونخواهی فردی از قبیله خود بنا بر سنت قومی و قبیله ای نه تنها به کشتن یک فرد از قبیله مقابل بسنده نمیکرد بلکه به ازبین بردن هر تعداد که قسم یاد میکرد و یا در توان داشت اهتمام میورزید و «قصاص»، نفس در برابر نفس، آزاد در برابر آزاد، برده در مقابل برده، یک سنت شکنی انقلابی و یک اصلاح اجتماعی ویک متد تقلیل خشونت در محیطی آکنده از خشونت محسوب میشد. همین طور ارث، زنی که در سیستم حقوقی جاهلی اساسا ذیحق محسوب نمیشد و درشمار اشیا و کالاها که خود به ارث برده میشدند، به شمار میرفت اکنون دوباره با قوانینی انقلابی نه تنها ذیحق شده بلکه با پیشرفت و رشد اجتماعی از کالا بودن به مرحله انسان درجه دو بودن ارتقا یافته و یک سوم ارث نیز به او تعلق میگیرد. همینطور بردگان، بردگانی که در جامعه پیش از اسلام دقیقا و تحقیقا در عداد حیوانات و چهارپایان به احصا در می آمدند و مطلقا با داشتن تکالیف بیشمار از داشتن کوچکترین حقی محروم بودند دوباره در قرآن در رابطه با این گروه نیز جهش و پیشرفت حقوقی چشمگیری صورت پذیرفته است تا آنجا که آنها نیز انسان درجه سوم محسوب شده و حقوقی از جمله «ازدواج» هر چند ترجیحا با همشان و همطبقه خود، برای آنها به رسمیت شناخته شده است(البته باید متذکر شوم که قرآن صریحا برابری نژادی انسانها و عدم تمایز ذاتی زن و مرد را اعلام میدارد و تنها ملاک برتری را تقوا میداند و منظورم از انسان درجه دوم و سوم که تسامحا به کار بردم، فقط ناظر به جایگاه جدید زنان و بردگان در ساحت اجتماع است که ابدی و همیشگی نبوده بلکه در همین راستای توازن و تعادل تکالیف و حقوق پیشرونده است.)
با همین منوال حکم اسیرگرفتن زنان در دارالحرب و جواز دادن به ازدواج با آنها نیز به آسانی با مدنظر قرار دادن اقتضائات تاریخی اجتماعی زمان و مکان نزول قرآن، قابل بررسی است، میبینیم که اینبار نیز با حکمی مترقی و هدفمند و پیشرونده روبرو هستیم،چه اینکه دستور به ازدواج با دستور به تجاوز بسیار فاصله دارد به خصوص با قوانین نسبتا سنگین و مسئولیت زایی که در همین قرآن برای مردان در ازدواج مدنظر قرار گرفته است،هر زنی که به اسارت مسلمانان درمی آمد،بعد از 45 روز آن فرد مسلمان مجاز با ازدواج و نزدیکی با او میشد.( در همین قرن بیستم،تجاوز ها و جنایت هایی که در جنگ ها علیه زنان انجام شده است واقعا حیرت انگیز است، برای مثال فقط در خلال جنگ بوسنی طبق آمار سازمان ملل به 44000 زن بوسنیایی تجاوز شد، حال میشود پی برد که این حکم در زمان نزول چقدر مترقی بوده). پس همانطور که گفتم این زدن محدود و مشروط، آنهم فقط برای زن ناشزه(زنی که در انجام تکالیف واجبی که برگردن دارد به عمد کوتاهی میکند) و پس از دو مرحله صحبت و مذاکره و قطع ارتباط عاطفی و جنسی، و در جامعه ای شدیدا مردسالار و مسلح به گفتمان خشونت،(که از لحاظ عرفی خشونت علیه زنان به هیچ عنوان ضدارزش نبوده و اساسا جزو حقوق بیچون و چرای مردان به شمار میرفت) به گمانم منطقی و موجه و دوباره مترقی(البته مترقی در مقایسه با هنگام نزول نه عرف و زمان در حال حاضر) به نظر می آید.
این استدلالات در مقام تبیین تفسیر سنتی از این آیه بود، حال در مقام تبیین قرائت جدید از این آیه باید عرض بکنم که چیزی که شاید در این مورد باعث میشود «ترک کردن» را به «تنبیه کردن» ترجیح بدهم اول سیره و زندگی شخص پیامبراکرم و همچنین امامان بزرگوار میباشد، چه اینها آینه تمام قد قرآن و تجلی واقعی کتاب خدا هستند که حقیقتا دو پایه اساسی معرفت شناسی اسلامی را قرآن و سنت تشکیل میدهد. آنطور که از تاریخ اسلام مشخص است پیامبر اسلام هیچگاه زنی به طور اعم و همسرانش را به طور اخص به هیچ صورتی تنبیه بدنی نکرده است و هیچ گزارشی در این رابطه مستند نشده است، چه اینکه در ماجرای اختلافی که با همسرانش در رابطه با ارتقای سطح معیشتی و کیفیت زندگی، پیدا کرد عکس العملی که از خود نشان داد این بود که فقط به قهری یک ماهه بسنده کرد تا آیه 28 سوره احزاب نازل شد و به قضیه فیصله داد. و اتفاقا در مقابله با زنانش چنان رفتاری از خود نشان داد که کاملا سنت شکنانه و غیر قابل هضم برای پیروانش بود تا جایی که در رابطه با حفصه دختر تندخو و بداخلاق عمر آنقدر از خود نرمی و ملاطفت نشان داد که باعث شد خود عمر او را مورد ملامت قرار دهد و به خاطر این واکنش نسبت به کنش حفصه به او اعتراض کند.
و ثانیا با توجه به آیه بعدی(بحث بیم جدایی دائمی زوجین و امر به تفویض به حکمیت)، مفهوم «جدایی موقتی» که کاملا از نظر معنایی بر لغت «ضرب» حمل میشود، به گمانم صحیح تر به نظر میرسد و با روح تاریخی و اجتماعی زمان ما مطابقت بیشتری دارد. نکته ای که شاید به ذهن خواننده متبادر بشود این است که با این طرز استدلال بنده صرفا احکام اجتماعی قرآن رنگ و بوی تاریخی گرفته و اصطلاحا در حال حاضر نسخ شده هستند و برای زمان ما کارکردی ندارند؟
باید عرض کنم که به طور نسبی به این قضیه معترف هستم با این توضیح که معتقدم که در جهت اصلاح و پیشرفت صورت گرفته در قوانین تشریعی قرآن میتوان حرکت کرد و این پیشرفت را تسریع کرد، آنهم با توجه به اصول و کلیاتی که در همین قرآن وجود دارد و با کشف مقصد و هدف تقنین الهی.( البته چون تا به حال اینکار از جانب فقها و متولیان دین به طور جدی صورت نپذیرفته است شاید به زعم شما احاله به محال باشد. ولی خب چه کسی میداند شاید در آینده صورت بپذیرد.). و در آخر باید بگویم که به نظرم معجزه این آیه در این است که با توجه به معانی گسترده فعل «ضرب»، بنا براقتضائات تاریخی اجتماعی هر دو برداشت درعین تفاوت فاحشی که دارند،ممکن الصدق هستند البته بازهم متذکر می شوم که من برداشت دوم را مقصود شارع میپندارم. در پایان ترجمه آقای آل حسین که فکر میکنم کاملترین و بهترین ترجمه از این آیه باشد را ذکر میکنم.
“»مردان [مردان جامعه نه صرفا شوهران] در حفظ حقوق [مادی و امنیتی] زنان [زنان جامعه نه صرفا زنان شوهردار] مسئول هستند از طریق آنچه که خداوند به آنان نسبت به دیگران فضیلت داده [میزان حمایت بستگی به میزان توانایی حقیقی مردان دارد یعنی از همه مردان بطوریکسان درهمه شرایط انتظارنیست] و از طریق هزینه کردن از اموالشان. زنان اهل صلح، زنانی فروتن (به تحقیر و سلطه جویی اقدام نمی کنند) و حافظان اسراری می باشند که خداوند خواهان حفظشان است [شامل اسرار جنایت یا امور ضداخلاقی مردان نمی شود بلکه منظور حفاظت از حوزه خصوصی زندگی و فعالیت های مشروع مردان یا خانواده است]. پس اگر به مرحله خوف [ترس و نگرانی مستند به شواهد] از نشوز [سلطه جویی، مخاصمه جویی و تحقیر و عدم حفظ اسرار مشروع ناشی از این تقویت جایگاه اجتماعی زنان تا حدی که حیات مشترک خانواده ها را به خطر اندازد] توسط زنانتان رسیدید آنان را ابتدا پند دهید سپس [اگر کارگرنشد] ارتباط عاطفی خویش را معلق کنید [ به نشانه اعتراض] ،[اگر باز موثر نیافتاد] برای مدتی از ایشان جدایی گزینید [با توجه به معنی هشتم از ضرب در قرآن به معنی فاصله انداختن- هرچند این معنی از کلمه ضرب موقتی بودن را به همراه ندارد اما ادامه آیه به وضوح نشان می دهد که این امر نمی تواند دائم باشد بلکه موقت و محدود است] پس اگر به همراهی بازگشتند از حد انصاف تجاوز نکنید که خداوند عالی مرتبه بزرگوار است.
پس نوشت: بیش از پنج سال از آشنایی ام با معلم شهید میگذره و در ادامه با بزرگان دیگری چون قمشه ای،سروش،دینانی...
و همچنان در حال شدنم...
و همواره مدیون شریعتی خواهم بود زیرا که "اندیشیدن" را به من آموخت...