سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مذهب عشق

مناجاتی از شریعتی...

ای خداوند !
 تو که به بنی آدم کرامت بخشیدی،
تو که امانت خاص خویش را بردوش بنی آدم نهاده ای،
تو که همه ی پیامبرانت را برای تعلیم کتاب و تحقق عدالت مبعوث کرده ای،
تو که عزت را از آن خود می خوانی و ازآن پیامبران خود و از آن انسانهایی که ایمان دارند.
ما انسانیم ،به تو و پیامبران تو ایمان داریم
آزادی و آگاهی و عدالت و عزت را از تو می خواهیم.
ببخش،که سخت محتاجیم
و دردناکانه تر از همه وقت قربانی اسارت و جهل و ذلتیم.
ای خداوند مستضعفان !!
تو که اراده کرده ای تا بر بیچاره شدگان زمین منت نهی و توده های محکوم به زجر و محروم از
حیات را که دربندکشیدگان تاریخ و قربانیان ستم وغارت زمان و مبغوضان دوزخ زمین اند ، به
رهبری انسان برکشی وبه وراثت جهان برداری .
اینک هنگام در سیده است و مستضعفان زمین وعده ی تورا انتظارمی کشند.
ای مظهر غیرت ،مستضعفان زمین در این زمان تنها پرستندگان تواند.
ای خداوند،تو که همه ی فرشتگانت را بر پای آدم به سجده افکندی،اینک نمی بینی که بنی آدم را
بر پای دیوان به خاک سجود افکنده اند !!!
آنان را از بند عبودیت بتهای این قرن که خود تراشیده ایم ،به بندگی آزادی بخش عبودیت
خویش آزادی ببخش .
ای خداوند !!
آنها که به آیات تو کفر می ورزند و پیامبران تو را به ناحق می کشند و نیز مردانی را که از مردم
برخواسته وبه عدالت و برابری می خوانند،نابود می کنند،بر جهان مسلط اند.
 ای خداوند !!
به علمای ما مسئولیت و به عوام ما علم
و به مؤمنان ما روشنایی و به روشنفکران ما ایمان
و به متعصبین ما فهم و به فهمیدگان ما تعصب
وبه زنان ما شعور و به مردان ما شرف
و به پیروان ما آگاهی و به جوانان ما اصالت
و به اساتید ما عقیده و به دانشجویان ما ....نیز عقیده
و به خفتگان ما بیداری و به بیداران ما اراده
و به مبلغان ما حقیقت و به دینداران ما دین
و به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درک
و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف
و به نومیدان ما امید و به ضعیفان ما نیرو
و به محافظه کاران ما گستاخی و به نشستگان ما قیام
و به راکدان ما تکان و به مردگان ما حیات
و به کوران ما نگاه و به خاموشان ما فریاد
و به مسلمانان ما قرآن و به شیعیان ما علی
و به فرقه های ما وحدت و به حسودان ما شفاء
و به خودبینان ما انصاف و به فحاشان ما ادب
و به مجاهدان ما صبر و به مردم ما خود آگاهی
و به همه  ملت ما همت تصمیم و استعداد فداکاری
و شایستگی نجات و عزت ببخش.
ای خدای کعبه !!!
این مردمی را که همه عمر،هر صبح و شام در جهان رو به خانه ی تو دارند،رو به خانه ی تو
می ریند و رو به خانه ی تو می میرند.
این مردمی را که بر گرد خانه ی ابراهیم تو طواف می کنند،قربانی جهل شرک و دربند جور نمرود،مپسند.
و تو ای محمد !!
پیامبر بیداری و آزادی و قدرت !!
در خانه ی تو حریقی دامن گستر درگرفته است و بر سرزمین تو سیلی بنیان کن از غرب تاختن
آورده است . و خانواده ی تو دیری است که در بستر سیاه ذلت به خواب رفته اند.
بر سرشان فریاد زن !! بر سرشان فریاد زن !!
قم فانذر!!! بیدارشان کن ...
وتو ای علی!!
ای شیر،مرد خدا و مردم،رب النوع عشق و شمشیر ..
ما شایستگی شناخت تو را از دست داده ایم ، شناخت تو را از مغز های ما برده اند،
اما عشق تو را علی رغم روزگار،در عمق وجدان خویش،در پس پردهای دل خویش همچنان
مشتعل نگاه داشته ایم.
تو چگونه،عاشقان خویش را در خواری رها می کنی ؟؟؟
تو ستمی را بر یک زن یهودی که بر ذمه ی حکومتت می زیست تاب نیاوردی،ولی اکنون مسلمانان
را بر ذمه ی یهود ببین و ببین که بر آنان چه می گذرد..
ای صاحب آن بازو که یک ضربه اش از عبادت دو جهان برتر است.
ضربه ای دیگر .......
و شما دو تن :
ای خواهر،ای برادر
ای شما که به انسان بودن معنی دادید و به آزادی ، جان
و به ایمان و امید،ایمان و امید ! و با مرگ شکوهمند خویش به حیات زندگی بخشیدید.
آری ،ای دوتن :از آن روز دردناک که خیال نیز از تصورش می هراسد ودل از دردش پاره می شود
چشم های این ملت از اشک خشک نشده است.
توده ی ما قرنهاست که در غم شما و در عشق به شما می گرید.
مگر نه عشق تنها با اشک سخن می گوید؟؟
یک ملت در طول یک تاریخ در اندوه شما زجه می کشد.
به جرم این عشق تازیانه ها خورده وقتل عام ها دیده و شکنجه ها کشیده و هرگز برای یک لحظه
نام شما دو تن از لبش و یاد شما از خاطرش و آتش بیتاب عشق شما از قلبش نرفته است.
هر تازیانه ای که از دژخیمی خورده است داغ مهر شما را بر پشت و پهلویش نقش کرده است.
ای زینب !!
ای زبان علی در کام ! با ملت خویش حرف بزن.
ای زن !!ای که مردانگی در رکاب تو جوانمردی آموخت .
زنان ملت ما،اینان که نام تو آتش عشق و درد بر جانشان می افکند،به تو محتاجند.
بیش از همه وقت،جهل از یک سو به اسارت و ذلت شان کشانده وغرب از سویی دیگر به اسارت
پنهان و ذلت تازه شان می کشاند و از خویش و از تو بیگانه شان می سازد،
آنان را از استحمار کهنه و نو،از بندگی سنتهای پوسیده و دعوتهای عفن ، از ملعبه ی تعصب قدیم
و تفنن جدید به نیروی فریادهایی که بر سر یک شهر،
شهر قساوت و وحشت می کوبیدی و پایه های یک قصر،قصر جنایت و قدرت را می لرزاندی،
برآشوب، تا بر خویش بر آشوبند و تاروپود این پرده های عنکبوت فریب را بردرند وتا در برابر
این طوفان بر باد دهنده ای که به وزیدن آغاز کرده است ایستادن را بیاموزند و این ماشین
هولناکی که از او یک بازیچه ی جدید می سازد، باز برای استحمار جدید، برای اغفال جدید، برای
پر کردن ایام فراغت و برای بلعیدن حریصانه ی آنچه سرمایه داری به بازار می آورد و
برای لذت بخشیدن به هوس های کثیف بورژوازی و برای شورآفریدن به تالارها و خلوت های
بی شعور و بی روح اشرافیت جدید و برای سرگرمی زتدگی پوچ و بی هدف و سرد جامعه ی
رفاه، در هم بشکند.
و خود را از حرم های اسارت قدیم و بازارهای بی حرمت جدید به امامت تو نجات بخشند !!
ای زبان علی در کام ! ای رسالت حسین بر دوش ! ای که از کربلا می آیی و پیام شهیدان را در میان
هیاهوی همیشگی غداره بندان و جلادان، همچنان به گوش تاریخ می رسانی !
زینب، با ما سخن بگو...
مگو که بر شما چه گذشت. مگو که در آن صحرای سرخ چه دیدی. مگو که جنایت آنجا تا به کجا رسید.
مگو که خداوند آنجا عزیزترین و پرشکوه ترین ارزشها و عظمت هایی را که آفریده است، یکجا در
ساحل فرات وبر روی ریگزارهای تفتیده ی بیابان تف، چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگانش عرضه
کرد و بر انسان، تا بدانند که چرا می بایست بر آدم سجده کنند.
آری زینب، مگو که در آنجا بر شما چه رفت، مگو که دشمنانتان چه کردند و دوستانتان چه کردند.
آری ای پیامبر انقلاب حسین ! ما می دانیم . ما همه را از تو شنیده ایم .تو پیام کربلا را ، پیام شهیدان را
به درستی گذارده ای، تو شهیدی هستی که از خون خویش کلمه می سازی .همچون برادرت که با قطره
قطره ی خون خویش سخن می گوید .
آری ای پیامبر انقلاب حسین ! ما می دانیم .
اما بگو ای خواهر ؟؟ بگو که ما چه کنیم ؟؟؟؟لحظه ای بنگر که ما چه می کشیم .
دمی به ما گوش کن تا مصائب خویش را با توبازگوییم. با تو ای خواهر مهربان !
این تو هستی که باید بر ما بگریی، نه ما بر تو. !!!
با تو ای خواهر مهربان !ای رسول امین برادر، که از کربلا می آیی و در طول تاریخ بر همه ی
نسلها می گذری و پیام شهیدان را می رسانی.
ای که از باغ های سرخ شهادت می آیی . ای زینب!
ای که بوی گلهای نوشکفته ی آن دیار را به دامن داری .
ای دختر علی، ای زن، ای خواهر، ای که قافله سالار کاروان اسیرانی !!
ما را نیز در پی این قافله با خود ببر.
و اما تو ای حسین .
با تو چه بگویم ؟؟؟
"شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل"
و تو ای چراغ راه ! ای کشتی رهایی !
ای خونی که از آن نقطه ی صحرا جاودان می تپی و می جوشی و بر بستر زمان جاری هستی و بر همه ی
نسلها می گذری و هر سرزمین حاصلخیزی را سیراب خون می کنی و هر بذر شایسته ای را در زیر خاک
می شکافی و می شکوفانی و هر نهال تشنه ای  را به برگ و بار حیات و خرمی می نشانی.
ای آموزگار بزرگ شهادت !
برقی از آن نور را بر این شبستان سیاه و نومید ما بیفکن.
قطره ای از آن خون را در بستر خشکیده و نیم مرده ی ما جاری ساز.
و تفی از آتش آن صحرای آتشخیز را به این زمستان سرد و فسرده ی ما ببخش.
ای که مرگ سرخ را برگزیده ای تا عاشقانت را از مرگ سیاه برهانی، تا با هر قطره ی خونت ملتی را
حیات بخشی و تاریخی را به تپش آری و کالبد مرده و فسرده ی عصری را گرم کنی و بدان جوشش و
خروش زندگی و عشق و امید دهی ...
ایمان ما، ملت ما، تاریخ فردای ما، کالبد زمان ما، به تو و خون تو محتاج است .....
دکتر علی شریعتی
برگرفته از کتاب نیایش


+ نوشته شده در پنج شنبه 87/8/9ساعت 4:7 عصر توسط سهیل نظرات ( ) |