سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مذهب عشق

سرود آفرینش...

در آغاز هیچ نبود, کلمه بود, و آن کلمه خدا بود
و "کلمه" بی زبانی که بخواندش, و بی "اندیشه" ای که بداندش, چگونه میتواند بود؟
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود
و با "نبودن", چگونه میتوان "بودن"؟
و خدا بود و, با او, عدم
و عدم گوش نداشت
حرف هایی هست برای "گفتن"
که اگر گوشی نبود؛ نمی گوییم.
و حرف های هست برای "نگفتن"
حرف هایی که هرگز سر به "ابتذال گفتن" فرود نمیآرند.
و سرمایه ماورایی هرکسی به اندازه حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بیتاب و طاقت فرسا, که همچون زبانه های بیقرار آتشند
کلماتی که پاره های "بودن" آدمی اند..
اینان هماره در جستجوی "مخاطب" خویش اند,
اگر یافتند, یافته می شوند...
و در صمیم "وجدان" او, آرام میگیرند
و اگر مخاطب خویش را نیافتند, نیستند...
انسان یک "لفظ" است
که بر زبان آشنا می گذرد
و "بودن" خویش را از زبان دوست, می شنود.
هرکسی "کلمه" ای است
که از عقیم ماندن می هراسد
و اینچنین کلمه "هست" میشود
و در آگاهی دیگری به خودآگاهی می رسد
که کلمه, در جهانی که فهمش نمی کنند, "عدمی" است که "وجود خویش" را حس میکند,
و یا "وجودی" که "عدم خویش" را...

سرود آفرینش
ترجمه آزاد از دکتر علی شریعتی


+ نوشته شده در یکشنبه 91/4/18ساعت 10:41 عصر توسط زهرا نظرات ( ) |