آدم
اسلام آدم را به عنوان همان "جوهر اصلی وجود نوعی انسان" خاکی معرفی می کند که روح خدا در او دمیده شده است(موجودی در فاصله میان مادیت و قدس) و آنگاه امانت خدا را انحصارا در کف او قرار میدهد و بدینگونه برای اصل "مسئولیت انسانی" ملاک ماورا مادی ارائه میدهد. و با داستان ابلیس و حوا و مساله عصیان ، عقل و عشق را در گوهر وجودی وی تعبیه میکند و استقلال اراده انسان را از جبر الهی به رسمیت میشناسد و با اصل "هبوط" (از بهشت به زمین) او را روانه زندگی این جهانی میسازد تا تحقق بهشت را با "رنج،تضاد" بدست اراده، عشق و آگاهی و مسئولیت خویش کسب کند و "سرنوشت نهائی خود را با دو دست خود پیش سازی نماید"(قیامت= یوم ینظرالمرء ما قدمت یداه) و با "عبادت"_ یعنی پرستش آگاهانه و عاشقانه خدا، که مظهر تمامی" ارزش های متعالی مطلق" است_ این ارزش ها را بگونه نسبی، در خود پرورش دهد و بدینگونه، به جوهر وجودی خویش در طبیعت خلوص و تعالی مداوم بخشد و" تلطیف عاطفی" را در جهت" کمال جوئی مطلق" ذاتی و نوعی خویش دنبال کند و از خاک (شئی طبیعی بودن) فاصله گیرد و با تکیه وجودی خود بر" توحید"_ به عنوان یک جهان بینی، یک فلسفه اخلاق و یک نوع شیوه و هم چنین مفهوم و غایت زندگی_ به" فلاح" رسد.
(م.آثار-24-ص6-125)
آدم مظهر نوع انسان، حقیقت نوعی انسان، انسان به معنی فلسفی، نه بیولوژیک. قرآن وقتی از انسان به معنی بیولوژیک سخن می گوید درست زبان علوم طبیعی را دارد: از نطفه و علقه و جنین و... حرف می زند، ولی در آفرینش آدم زبانش متشابه، پرمعنی و رمزی و فلسفی است. خلقت انسان، یعنی حقیقت و سرشت معنوی و صفات نوعی او، در قصه آدم فرمول دارد:
روح خدا+لجن متعفن=انسان
"لجن متعفن" و" روح خدا" دو رمز است، دو اشاره سمبلیک است. انسان واقعا نه از لجن بدبو( حماء مسنون) ساخته شده و نه از روح خدا، بلکه اولی پستی و رکود و توقف مطلق را نشان می دهد و دیگری تکامل بی نهایت و برتری لایتناهی را می رساند که در زبان بشری برای رساندن این معنی، ترکیبی بهتر از" روح خدا" نمی توان یافت.
(م.آثار-16-ص2-41)
معلم شهید دکتر علی شریعتی