سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مذهب عشق

هر کجا خواهی باش!

http://8pic.ir/images/58992647481860409504.jpg

حسین (ع) یک درس بزرگ‌تر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمه‌تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. حجی که همه اسلافش، اجدادش، جدش و پدرش برای احیای این سنت، جهاد کردند. این حج را نیمه‌تمام می‌گذارد و شهادت را انتخاب می‌کند، مراسم حج را به پایان نمی‌برد تا به همه حج‌گزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است. در آن لحظه که حسین (ع) حج را نیمه‌تمام گذاشت و آهنگ کربلا کرد، کسانی که به طواف، هم‌چنان در غیبت حسین، ادامه دادند، مساوی هستند با کسانی که در همان حال، بر گرد کاخ سبز معاویه در طواف بودند، زیرا شهید که حاضر نیست در همه صحنه‌های حق و باطل، در همه جهادهای میان ظلم و عدل، شاهد است، حضور دارد، می‌خواهد با حضورش این پیام را به همه انسان‌ها بدهد که وقتی در صحنه نیستی، وقتی از صحنه حق و باطل زمان خویش غایبی، هرکجا که خواهی باش! 

وقتی در صحنه حق و باطل نیستی، وقتی که شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل جامعه‌ات نیستی، هرکجا که می‌خواهی باشد، چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است.  شهادت «حضور در صحنه حق و باطل همیشه تاریخ» است. 

معلم شهید دکتر علی شریعتی/ م آ 19 ص 191


+ نوشته شده در جمعه 92/8/17ساعت 6:1 عصر توسط سهیل نظرات ( ) |


بحثی پیرامون آیه 34 سوره نساء...

پیش نوشت: تمامی مطالب ذیل پندار و نظر و  استنباط شخصی من می باشد. امیدوارم که برای دوستان مخالف و موافق افاده معنی نماید...

"ضرب" ، "تنبیه" یا "جدایی"؟

اگر این «تنبیه» محدود و مشروط را با سایر احکام اجتماعی قرآن نظیر قصاص و ارث و ازدواج و اسرای جنگی و غیره که نوع نگاه خاص شارع به آنها مدلول تاریخی بودن قرآن است، مقایسه کنیم و با نگاهی اجتماعی به آنها بازهم این احکام بسیار مترقی،پیشرو و انقلابی هستند به نسبت جامعه عرب جاهلی و حتی در پاره ای موارد از جوامع و تمدن های هم عصر نزول قرآن. چه اگر عرب جاهلی در خونخواهی فردی از قبیله خود بنا بر سنت قومی و قبیله ای نه تنها به کشتن یک فرد از قبیله مقابل بسنده نمیکرد بلکه به ازبین بردن هر تعداد که قسم یاد میکرد و یا در توان داشت اهتمام میورزید و «قصاص»، نفس در برابر نفس، آزاد در برابر آزاد، برده در مقابل برده، یک سنت شکنی انقلابی و یک اصلاح  اجتماعی ویک متد تقلیل خشونت در محیطی آکنده از خشونت محسوب میشد. همین طور ارث، زنی که در سیستم حقوقی جاهلی اساسا ذیحق محسوب نمیشد و درشمار اشیا و کالاها که خود به ارث برده میشدند، به شمار میرفت اکنون دوباره با قوانینی انقلابی نه تنها ذیحق شده بلکه با پیشرفت و رشد اجتماعی از کالا بودن به مرحله انسان درجه دو بودن ارتقا یافته و یک سوم ارث نیز به او تعلق میگیرد. همینطور بردگان، بردگانی که در جامعه پیش از اسلام دقیقا و تحقیقا در عداد حیوانات و چهارپایان به احصا در می آمدند و مطلقا با داشتن تکالیف بیشمار از داشتن کوچکترین حقی محروم بودند دوباره در قرآن در رابطه با این گروه نیز جهش و پیشرفت حقوقی چشمگیری صورت پذیرفته است تا آنجا که آنها نیز انسان درجه سوم محسوب شده و حقوقی از جمله «ازدواج» هر چند ترجیحا با همشان و همطبقه خود، برای آنها به رسمیت شناخته شده است(البته باید متذکر شوم که قرآن صریحا برابری نژادی انسانها و عدم تمایز ذاتی زن و مرد را اعلام میدارد و تنها ملاک برتری را تقوا میداند و منظورم از انسان درجه دوم و سوم که تسامحا به کار بردم، فقط ناظر به جایگاه جدید زنان و بردگان در ساحت اجتماع است که ابدی و همیشگی نبوده بلکه در همین راستای توازن و تعادل تکالیف و حقوق پیشرونده است.)
با همین منوال حکم اسیرگرفتن زنان در دارالحرب و جواز دادن به ازدواج با آنها نیز به آسانی با مدنظر قرار دادن اقتضائات تاریخی اجتماعی زمان و مکان نزول قرآن، قابل بررسی است، میبینیم که اینبار نیز با حکمی مترقی و هدفمند و پیشرونده روبرو هستیم،چه اینکه دستور به ازدواج با دستور به تجاوز بسیار فاصله دارد به خصوص با قوانین نسبتا سنگین و مسئولیت زایی که در همین قرآن برای مردان در ازدواج مدنظر قرار گرفته است،هر زنی که به اسارت مسلمانان درمی آمد،بعد از 45 روز آن فرد مسلمان مجاز با ازدواج و نزدیکی با او میشد.( در همین قرن بیستم،تجاوز ها و جنایت هایی که در جنگ ها علیه زنان انجام شده است واقعا حیرت انگیز است، برای مثال فقط در خلال جنگ بوسنی طبق آمار سازمان ملل به 44000 زن بوسنیایی تجاوز شد، حال میشود پی برد که این حکم در زمان نزول چقدر مترقی بوده). پس همانطور که گفتم این زدن محدود و مشروط، آنهم   فقط برای زن ناشزه(زنی که در انجام تکالیف واجبی که برگردن دارد به عمد کوتاهی میکند) و پس از دو مرحله صحبت و مذاکره و قطع ارتباط عاطفی و جنسی، و در جامعه ای شدیدا مردسالار و مسلح به گفتمان خشونت،(که از لحاظ عرفی خشونت علیه زنان به هیچ عنوان ضدارزش نبوده و اساسا جزو حقوق بیچون و چرای مردان به شمار میرفت) به گمانم منطقی و موجه و دوباره مترقی(البته مترقی در مقایسه با هنگام نزول نه عرف و زمان در حال حاضر) به نظر می آید.
این استدلالات در مقام تبیین تفسیر سنتی از این آیه بود، حال در مقام تبیین قرائت جدید از این آیه باید عرض بکنم که چیزی که شاید در این مورد  باعث میشود «ترک کردن» را به «تنبیه کردن» ترجیح بدهم اول سیره و زندگی شخص پیامبراکرم و همچنین امامان بزرگوار میباشد، چه اینها آینه تمام قد قرآن و تجلی واقعی کتاب خدا هستند که حقیقتا دو پایه اساسی معرفت شناسی اسلامی را قرآن و سنت تشکیل میدهد. آنطور که از تاریخ اسلام مشخص است پیامبر اسلام هیچگاه زنی به طور اعم و همسرانش را به طور اخص به هیچ صورتی تنبیه بدنی نکرده است و هیچ گزارشی در این رابطه مستند نشده است، چه اینکه در ماجرای اختلافی که با همسرانش در رابطه با ارتقای سطح معیشتی و کیفیت زندگی، پیدا کرد عکس العملی که از خود نشان داد این بود که فقط به قهری یک ماهه بسنده کرد تا آیه 28 سوره احزاب نازل شد و به قضیه فیصله داد. و اتفاقا در مقابله با زنانش چنان رفتاری از خود نشان داد که کاملا سنت شکنانه و غیر قابل هضم برای پیروانش بود تا جایی که در رابطه با حفصه دختر تندخو و بداخلاق عمر آنقدر از خود نرمی و ملاطفت نشان داد که باعث شد خود عمر او را مورد ملامت قرار دهد و به خاطر این واکنش نسبت به کنش حفصه به او اعتراض کند.
و ثانیا با توجه به آیه بعدی(بحث بیم جدایی دائمی زوجین و امر به تفویض به حکمیت)، مفهوم «جدایی موقتی» که کاملا از نظر معنایی بر لغت «ضرب» حمل میشود، به گمانم صحیح تر به نظر میرسد و با روح تاریخی و اجتماعی زمان ما مطابقت بیشتری دارد. نکته ای که شاید به ذهن خواننده متبادر بشود این است که با این طرز استدلال بنده صرفا احکام اجتماعی قرآن رنگ و بوی تاریخی گرفته و اصطلاحا در حال حاضر نسخ شده هستند و برای زمان ما کارکردی ندارند؟
باید عرض کنم که به طور نسبی به این قضیه معترف هستم با این توضیح که معتقدم که در جهت اصلاح و پیشرفت صورت گرفته در قوانین تشریعی قرآن میتوان حرکت کرد و این پیشرفت را تسریع کرد، آنهم با توجه به اصول و کلیاتی که در همین قرآن وجود دارد و با کشف مقصد و هدف تقنین الهی.( البته چون تا به حال اینکار از جانب فقها و متولیان دین به طور جدی صورت نپذیرفته است شاید به زعم شما احاله به محال باشد. ولی خب چه کسی میداند شاید در آینده صورت بپذیرد.). و در آخر باید بگویم که به نظرم معجزه این آیه در این است که با توجه به معانی گسترده فعل «ضرب»، بنا براقتضائات تاریخی اجتماعی هر دو برداشت درعین تفاوت فاحشی که دارند،ممکن الصدق هستند البته بازهم متذکر می شوم که من برداشت دوم را مقصود شارع میپندارم. در پایان ترجمه آقای آل حسین که فکر میکنم کاملترین و بهترین ترجمه از این آیه باشد را ذکر میکنم.

“»مردان [مردان جامعه نه صرفا شوهران] در حفظ حقوق [مادی و امنیتی]  زنان [زنان جامعه نه صرفا زنان شوهردار] مسئول هستند از طریق آنچه که خداوند به آنان نسبت به دیگران فضیلت داده [میزان حمایت بستگی به میزان توانایی حقیقی مردان دارد یعنی از همه مردان بطوریکسان درهمه شرایط انتظارنیست] و از طریق هزینه کردن از اموالشان. زنان اهل صلح، زنانی فروتن (به تحقیر و سلطه جویی اقدام نمی کنند) و حافظان اسراری می باشند که خداوند خواهان حفظشان است [شامل اسرار جنایت یا امور ضداخلاقی مردان نمی شود بلکه منظور حفاظت از حوزه خصوصی زندگی و فعالیت های مشروع مردان یا خانواده است]. پس اگر به مرحله خوف [ترس و نگرانی مستند به شواهد] از نشوز [سلطه جویی، مخاصمه جویی و تحقیر و عدم حفظ اسرار مشروع ناشی از این تقویت جایگاه اجتماعی زنان تا حدی که حیات مشترک خانواده ها را به خطر اندازد] توسط زنانتان رسیدید آنان را ابتدا پند دهید سپس [اگر کارگرنشد] ارتباط عاطفی خویش را معلق کنید [ به نشانه اعتراض] ،[اگر باز موثر نیافتاد] برای مدتی از ایشان جدایی گزینید [با توجه به معنی هشتم از ضرب در قرآن به معنی فاصله انداختن- هرچند این معنی از کلمه ضرب موقتی بودن را به همراه ندارد اما ادامه آیه به وضوح نشان می دهد که این امر نمی تواند دائم باشد بلکه موقت و محدود است]  پس اگر به همراهی بازگشتند از حد انصاف تجاوز نکنید که خداوند عالی مرتبه بزرگوار است.

پس نوشت: بیش از پنج سال از آشنایی ام با معلم شهید میگذره و  در ادامه با بزرگان دیگری چون قمشه ای،سروش،دینانی...
و همچنان در حال شدنم...
و همواره مدیون شریعتی خواهم بود زیرا که "اندیشیدن" را به من آموخت...


+ نوشته شده در پنج شنبه 92/8/9ساعت 11:51 صبح توسط سهیل نظرات ( ) |


از برای \ری را\....

مهربانم سلام...
سلامی پر مهر به فراخنای مودت و محبت و سرشار از موهبت دوستی، سلامی به حدت معرفت و به کثرت ارادت و به غلظت اخلاص و به شدت عطوفت....
می دانی راستش کمی مشکل است ورود به سرزمین دارالسلام، سرزمین سلم و صلح و دوستی در زمانی که زمین کلبه احزان و ماتمکده ای حرمانزده از برای نسل ماست، کار با آن ور دنیا ندارم، اینجا در این حوالی گویی سال هاست که انسانیت گمشده است، خوبی ها در زمین مدفون شده و تخم پلشتی و ریا و فریبکاری بر روی زمین غرس شده اند...آه چه مشمئز کننده است زندگانی در میان نابخردان و شبزدگان و شب پرستان....چه منزجر کننده است عقیده ای که رجحان دهنده غم به شادی است چه عبث است خدایی که از قهقه دختران و از موی و زینت هایشان گریزان است! چه اسف برانگیز است مکتبی که بر ماتم و گریه و غم بنا شده و تعظیم شعائر پوسیده و پوک شده و  خالی شده از مفهوم و محتوا را عین صواب شمرده و ثواب بر آن مترتب میکند...چه سخت است تحملِ مومن نمایان بی ایمان! از چه بگویم!!؟...بگذریم...
انیس جان...هنوز در ژرفنای وجود خویش کور سوی ایمانی به غیب می یابم....هنوز شعله ای از آن شراره روشنایی بخش و رها کننده آن خدای انسان دوست(پرومته)- که علی رغم میل سایر خدایان که می خواستند انسان را در زمستان جهل و زمهریر تاریکی و غفلت نگه دارند از قله پارناس و سرزمین خدایان به سرقت برده و به انسان بخشید- را در نهاد خود حس میکنم.....هنوز به قدر قطره ای ایمان دارم....
مهتاب جان....میخواهم که در این وانفسای بی مروتی مردمان، و در این کشاکش مغموم کننده زنده بودن و در این مملکت خراب آباد قول بدهیم به یکدیگر که هیچ وقت از خوب بودن و ساده بودن نا امید و دلزده نشویم....هیچ وقت ما نیز همرنگ جماعت نشویم چرا که، " زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست/ هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود. صحنه پیوسته به جاست/ خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد." بیا که در راهی که برگزیده ایم ثابت قدم باشیم و از شنعت زنندگان هراسی نداشته باشیم....
خورشید جان....من نیز واقفم به زیستن در فصل سرد ولی ایمان دارم که از برای طلوع آفتاب بهار می شود کاری کرد، می شود شوق دیدن طلوع را در دل زنده نگه داشت، می شود هم دست وهمداستان زیبایی و دانایی و نیکویی از برای خواندن دوباره سرود مهر و برادری و برابری شد....آری کنون از اعماق تاریکی قلم فرسایی میکنم اما چشم به شعشعه نوری که از جانب روزنی در دور دست می آید دوخته ام که به امید نیل به آن همچنان زندگی میکنم....
دوست دارت سهیل.

پ.ن: حس کردم که باید بنویسم، دلنوشته ای بود برای مخاطب خاصم.


+ نوشته شده در جمعه 92/1/30ساعت 9:28 عصر توسط سهیل نظرات ( ) |


اسراء...

نقش تاریخی پیامبر است. در اسراء که شبانه از مسجدالحرام به مسجد الاقصی سفر می کند، می خواهد پیوستگی بین دو قبله مذاهب بزرگ توحیدی را اعلام کند. یعنی در وجود خودش می خواهد مسجدالحرام را به مسجد الاقصی اتصال بدهد. و این اتصال، رمزی است از اتصال معنوی که پیغمبر می خواهد اسلام خودش را در طول تاریخ به نهضت مسیحیت و یهود، یعنی به عیسی و موسی اتصال دهد. هم چنین یک زیربنای رمزی است، برای ایجاد یک وحدت بین همه مذاهب توحیدی در برابر شرک، وراثت تاریخی ، آری ، وراثت تاریخی، و جبهه مشترک در برابر شرک. در وحدت بین سه مذهب بزرگ توحیدی دنیا، اسراء یعنی حرکت پیغمبر از مسجد الحرام به مسجد الاقصی، رمز این نقش سیاسی-تاریخی است، پیوستن دو سمبلی است که که سه مذهب بزرگ دنیا را بیان می کنند.

معلم شهید دکتر علی شریعتی


+ نوشته شده در یکشنبه 92/1/25ساعت 9:14 عصر توسط سهیل نظرات ( ) |


ناکثین...

" نکث " به معنی شکستن عهد است و به اصطلاح ما " خیانت ". ناکثین تمام دوستان و همرزمان و هم ایمانان نیمه راهی هستند که در وسط راه از پشت خنجر می زنند. و بنابراین، سخن از دشمن خارجی نیست، بحث از طبقه ای که طبیعتا در جبهه ضد مردم و عقیده مردم قرار دارد نیست. سخنن از دوست است، از هم پیمان و همراه است که به علتی- که طبیعتا علت های شخصی است و غرض ورزی هایی خصوصی- از پشت خنجر می زند. معمولا، تغییر شعار نمی دهد، به جبهه دشمن نمی پیوندد، از ایمان و عقیده خویش دست برنمی گیرد، در برابر مردم و در برابر نهضت و در برابر مکتب حق نمی ایستد، بلکه، غالبا به خاطر وسوسه های روانی، ضعف شخصیت، نفع طلبی، خود خواهی، حسد، "احساس حقارت در برابر عظمت همگام و همراه خویش" کمبود شخصیت، سستی ایمان یا اراده، تمایل به کسب قدرت و به دست گرفتن رهبری نهضت، شهرت طلبی، کینه های شخصی قدیم نسبت به یاران فکری و احساس عقب ماندگی از جریان، عدم رشد سیاسی و اجتماعی، ضعف احساس مسئولیت، کوتاه فکری و عجز از ارزیابی دقیق مسائل و بسیاری عوامل پیچیده شخصی که حتی، گاه، بر خود وی نیز پوشیده است و نسبت به ریشه های عمیق و مبهم آن، خود آگاهی کاملا روشنی ندارد، و خیانت خود را، حتی برای اغفال خود، توجیه می کند، در مسیر حرکت نهضت سنگ می اندازد، انحراف ایجاد می کند، به انشعاب دست می زند، تفرقه به وجود می آورد، جبهه را تضعیف می کند، در کنار رسالت اجتماعی "امت" و در آن حال که نهضت با دشمن خارجی درگیر است، و با خطر "قاسطین" تهدید می شود، اختلاف داخلی ایجاد میکند، جبهه فرعی می گشاید، عقده های روانی و مسائل شخصی را طرح می کند، نیروها را از صف مقدم جبهه به داخل می کشاند و به جنگ های زرگری و تسویه حسابهای خصوصی و تضاد ها و کشاکش های جناحی و تصادم های پشت جبهه ای مشغول می دارد، غیر مستقیم، زمینه ساز دشمن میشود،  بهترین فرصت ها و بهترین نیروها و امکانات را در استهلاک های انحرافی و نابهنگام به هدر می دهد و بزرگترین ضربه ها را به پیکر ایمان و جبهه ایمان میزند... این ها عناصر "ناکث" اند....
معلم شهید دکتر علی شریعتی
م. آثار 26- ص 220 و 298-9


+ نوشته شده در جمعه 92/1/16ساعت 11:17 صبح توسط سهیل نظرات ( ) |


مارقین...

کسانی هستند که که در اثر اشتباه، بد اندیشی، کج فهمی، بی شعوری، تعصب، کم آگاهی، انتخاب راه بد، " تبلیغات خارجی" ، سمپاشی، و زمینه سازی دشمن، " شایعه سازی" خیانت کاران، بدآموزی مغرضان و فریبکاران و منافقان و شرایط اجتماعی و جو مسموم فکریی که دشمنان داخلی و خارجی ایجاد کرده اند، عقده حسد و غرض شخصی و خودخواهی... از راه دین، راه درستی و درست اندیشی خارج می شوند و با حق به دشمنی آغاز میکنند، آلت فعل دشمن می شوند و مزدور بی خرد و مغرض بی غرض اند! در حالیکه قبلا در راه دین، در راه درستی و راستی بودند و در جبهه حق. ولی در اثر این زمینه سازی ها و تبلیغات سو دشمن- بدون اینکه آگاه باشند- کم کم از مسیر حقیقت و جبهه راستی کنار میروند، از راه راست روی برمی گردانند و بالاخره، از جبهه حق، منحرف میشوند و منشعب، و در عین حال خیال میکنند که جبهه حق و راه درست و جهت گیری صحیح را انتخاب کرده اند و "درست "  فکر میکنند و "خوب" کار میکنند!!
معلم شهید دکتر علی شریعتی
م.آثار 26- ص 219


+ نوشته شده در جمعه 91/10/8ساعت 11:59 صبح توسط سهیل نظرات ( ) |


قاسطین...

قاسطین از ریشه "قسط" – به معنای عدل و برابری- است. از نظر دستور زبان عربی گاهی ریشه ای در باب یا صیغه ای دیگر معنی ضدش را میدهد، مانند "عجمه " به معنای " گنگ " اما وقتی که به صورت "اعجام" در باب افعال در می آید به معنای" رفع گنگی و ابهام" است! یا مثلا کلمه " نفق" به معنای "حفره" یا " فاصله" است، به باب افعال که میرود به صورت "انفاق" در می آید و " از بین بردن حفره و فاصله" معنی میدهد. انفاق کردن یعنی همان " مبارزه با فاصله طبقاتی" . در اینجا هم کلمه "قاسط" به معنای "ضد قسط" یعنی ستمگر، استثمارگر، حق کش، دشمن قسط و دشمن عدل است. بنابراین منظور از "قاسطین" همان "ظلمه" هستند: یعنی کسانی که آشکارا ستمکار، جبار و جلاد و دشمن آزادی و حقوق مردم، زر پرست، زور پرست، قدرت طلب، منفعت طلب، متجاوز و مستبد.....، هستند و جبهه شان، چهره شان، جهت شان، روششان، گذشته شان، شعارشان و و و جملگی، کاملا معلوم و مشخص است و مردم هم بدون شک و تردیدی همه آنها را میشناسند. به عبارت ساده تری، " قاسط" ، " دشمن رویاروی خارجی است" .

معلم شهید دکتر علی شریعتی
م.آثار 26 – ص 218


+ نوشته شده در جمعه 91/10/1ساعت 10:16 صبح توسط سهیل نظرات ( ) |


   1   2   3   4   5   >>   >